تُنگِ تَنگ

به امید شکستن...

تُنگِ تَنگ

به امید شکستن...

تُنگِ تَنگ

یک عمر تلاش کردم تا نشکنم
امروز صبح،
آیینه کاری های حرمت
چه ساده،
شکستند مرا...

طبقه بندی موضوعی

۱۱ مطلب با موضوع «شعرهام» ثبت شده است

like a beautiful poem
you rhyme
perfectly you rhyme

with alliterations
and imaginations
which make the soul
want to fly

with lots of allusions
to the times passed together

a harmonious form
which is very...

but when I think deeper,
I see nothing in you
not any idea nor anything new
and I had never had
formalistic view

so I do not choose you
so I do not choose you
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۰۴
دلتنگ

حواس تو به دلم هست اشتباه نکنم

بیا بیا کمکم کن گناه نکنم


به جذبه ی نظر تو که با دلم مانده ست

قسم به آن چه نخواهی نگاه نکنم


«بضاعه مزجاه» این جهانی را

چرا نثار فاطمه روحی فِداه نکنم؟


در این زمانه ی پرخطر و پرفتنه

چرا رضای تو را جان پناه نکنم؟


هوی هوس همه دم به گوش دل گوید

که گوش کن سخنم را و آه... نکنم


و کاش پر بکشم تا به آسمان بروم

که این همه لطف تو را تباه نکنم



94.12.12

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۵۱
دلتنگ

دارد جوانه می زند در من سوال ها

دارد حلول می کند در من محال ها


چیزی شبیه معجزه، چیزی شبیه عشق

چیزی فرای مدرسه و قیل و قال ها


بار امانتی که خدا وعده داده است

حس می کنم ورای تمام روال ها


من مانده ام میانه ی راهی بسی دراز

راهی که می رسد به ظهور کمال ها


شاید شود که یار ز رخ پرده برکند

تا حل شود تمامی این جدال ها


فرصت کم است دیگر و باید که لاجرم

پرداخت به تو در همه ی این مجال ها


19 آبان 1394
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۴ ، ۱۸:۰۹
دلتنگ
بی قرارم

که چرا

من بی قرار نمی شوم...؟
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۰۰:۰۰
دلتنگ
خبر اینجاست ولی صاحب اخبار کجاست؟
باده اینجاست ولی دلبر دلدار کجاست؟

صنما خانه برای تو مهیا کردیم
پس بگو وصل کجا، وعده ی دیدار کجاست؟

گوییا لایق وصل تو نگردیده دلم
ورنه اینجاست طبیب و دل بیمار کجاست؟

ابرها مانع دیدار جمالت شده اند
ورنه جز نور تو سرمنشاء انوار کجاست؟

بَرِ آن زلف پریشان تو گرد آمده ایم
همه در جمع، پریشان شده که: یار کجاست؟

«آنکس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟»


..............................
سروده شده در دهه فجر سال ۹۳
تکمیل شده در رمضان 1436
۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۹
دلتنگ

بگذار تمام شاعرها

از سنگدلی یارشان بگویند...


حالا که تو اینجایی،

من شعر می خواهم چه کار؟؟؟

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۰
دلتنگ

This is part of my previous post & I think it is similar to a poem , so I decided to put it here:


they can not explain many things
things as obvious as SHAHID...

even now that I wrote the word,
the spell-corrector put a red line under it
-under SHAHID!-



it is interesting
the RED color I mean...




which they can not see
they are colorblind

they could not even see
Qaza children's blood...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۰۵
دلتنگ

دلم را به تو می سپارم

                                اما...

                                            تو می روی


و من...


           تو را به خدا می سپارم 

                      و چشمم را به در...



                                                تو را به خدا می سپارم

                                                      و چشمم را به آسمان...



      تو را به خدا می سپارم...





                        تو را به خدا می سپارم

                           دلم را نیز هم...


انگار

تو

فقط

بهانه ای برای دل سپردن بودی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۲۲
دلتنگ
گم کرده راهیم که به صورت راه میرود
ای هادی طریق، هدایت نمی کنی؟

من مانده ام،
      این همه راه نرفته و

کوله ای امید...



سرمایه ام تمام شد، تجارت نمی کنی؟



یمشی مکبا علی وجهه
آه من قلة الزاد و طول الطریق  و بُعد السفر
ارحم لمن راس ماله الرجا
ان الله یشتری من المومنین انفسهم
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۳ ، ۲۱:۳۵
دلتنگ

حسی که من دارم به تو زیباست مثل
حسی که یک عاشق به یک معشوق دارد

اما نباید عاشق روی تو باشم
آخرخدا قفلی بر این صندوق دارد
....

من می گریزم از خودم، از عشق سرکش
اما دلم در باطنش یعقوب دارد
صبری که من کردم ز روی مه جبینت
در بین این مردم فقط ایوب دارد
...
از بس که محرومش نمودم از خیالت
قلبم هوای عاشقی مهجور دارد
هرلحظه می جنگم من و این نفس سرکش
این عشق بازی "سعیکم مشکور" دارد
...
هرشب دعا، شعبانیه، کل مفاتیح
شاید خدایم رحمتی منظور دارد
دارم امیدی تا در آن شهر مبارک
عشق خودش را در دل من جا گذارد

............................................................
شانزدهم شعبان 1435
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۳ ، ۱۳:۲۵
دلتنگ



من اگر روی تو را سیر ببینم، چه شود؟

بوسه ای از لب سرخ تو بچینم، چه شود؟

تو اگر ناز کنی، ناز کشیدن دارد

دل من گر نفسی مهر ببیند، چه شود؟

تو که مه پاره ای و این همه عاشق داری!!!

قطره ای بر اقیانوس نشیند، چه شود؟

تو که چون جاری ای و حکم مطهر داری

ذره ای گر سر راه تو نشیند، چه شود؟

نازنینا، صنما، خسروی من، می دانی؟

نوکری گر رخ ارباب نبیند، چه شود؟


1393.07.19

___________________________________

بیت 1 برگرفته از حافظ:

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت


مصرع آخر برگرفته از «نوکر رخ ارباب نبیند، سخت است»

نمی دونم از کیه!

_______________________________________

جایی خوندم اهل بیت خیلی عاطفی اند...

باید با زبان عاطفه با آن ها سخن گفت!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۳ ، ۱۳:۱۸
دلتنگ