حواس تو به دلم هست اشتباه نکنم
بیا بیا کمکم کن گناه نکنم
به جذبه ی نظر تو که با دلم مانده ست
قسم به آن چه نخواهی نگاه نکنم
«بضاعه مزجاه» این جهانی را
چرا نثار فاطمه روحی فِداه نکنم؟
در این زمانه ی پرخطر و پرفتنه
چرا رضای تو را جان پناه نکنم؟
هوی هوس همه دم به گوش دل گوید
که گوش کن سخنم را و آه... نکنم
و کاش پر بکشم تا به آسمان بروم
که این همه لطف تو را تباه نکنم
94.12.12
کند.
عدّهای میگویند شما جرأت را از مدیران میگیرید! نه آقا، بنده خودم آدم باجرأتی هستم و از کارهای بزرگ اصلاً واهمه ندارم و وارد کارهای بزرگ شدهام و میشوم و از آدم باجرأت هم لذّت میبرم. هر آدمی را هم ببینم که با مشاهده کار عظیم به شوق میآید تا جلو برود، در دلم تحسینش میکنم و قدر او را میدانم. نخیر، نمیخواهیم جرأت مدیرها را بگیریم؛ منتها آن مدیری که پشت کارش استدلال هست، جرأت دارد؛ اما آن مدیری که استدلال ندارد، خودش جرأت ندارد. کارش «یقدّم رجلا و یؤخّر اخری» است؛ یک قدم جلو، یک قدم عقب؛ آخر هم کار را ضایع و خراب میکند. پاسخگو بودن به این معناست.
من میبینم گاهی اوقات بعضی اشخاص کارهای زیادی میکنند، اما اصلاً توجیه ندارند. بامزه این است که بعد هم در موضع معترض و اپوزوسیون مینشینند! آقا سیزده، چهارده سال در رأس یک وزارتخانه بوده؛ محصول کار، مطلقاً غیرقابل قبول است؛ حالا به جای اینکه ما برویم بگوییم آقا شما بعد از سیزده، چهارده سال چرا محصول کارتان این است، او طلبکار است که به من کمک نکردند! این حرف معنا ندارد. جایی داشته باشید برای اینکه این معنا را سؤال و مشخص کنند، که ببینیم چرا اینگونه حرف میزنند.
میخواهم بگویم هر کاری میکنید، باید طوری باشد که برای آن استدلال و توجیه قانعکنندهای داشته باشید. اگر از شما پرسیدند چرا این سرمایهگذاری را کردید، چرا آن اقدام را کردید، چرا آن اقدام را نکردید، بگویید با این استدلال. البته ممکن است آن استدلال، غلط باشد و همه آن را نپسندند؛ اما شما استدلال داشته باشید. پاسخگو بودن، یعنی این. در پیشگاه خدای متعال نیز همینطور است. اگر ما پیش خدای متعال استدلال داشته باشیم، چنانچه استدلال ما غلط باشد، خدای متعال اغماض میکند. البته گاهی میشود که انسان استدلال خودش را قبول ندارد؛ این را خدا میفهمد؛ مردم هم میفهمند. آنجایی که استدلال را صوری درست کردیم، دیگران میفهمند. پس باید استدلالی باشد که واقعاً خود ما را قانع کند.
من در همینجا بگویم: یکی از چیزهایی که واقعاً اولویّت ندارد، برگزاری بعضی از سمینارهاست. امسال به نظرم ایران رکورد سمینار را شکست! هر روز در رادیو و تلویزیون خبر برگزاری سمیناری درباره فلان مسألهای که چندان اهمیت ندارد، منعکس میشود. یک وقت هست که عدّهای در اینجا جمع میشوند تا تبادلنظر علمی کنند. در این سمینارها اینطور نیست؛ باید پول هواپیما و هتلشان را بدهند؛ بعد که آنها به اینجا میآیند، میگویند بهبه، شما ایرانیها چقدر میهماننوازید؛ ما میخواهیم دو روز دیگر هم بمانیم! چنین چیزهایی در دنیا معمول نیست. به طور جدّی جلوِ اینها را بگیرید؛ مگر اینکه سمینار لازمی باشد که برای برگزاری آن، واقعاً یک نیاز حقیقی وجود داشته باشد.