و پیراهن عثمان که علم می شود...
و من نگران سر حسینم...ع.
از دل خون انار
می شود فهمید
که بهشتیست!
_____________________________
بعدا نوشت:
و از جگر تکه تکه اش!
دارد جوانه می زند در من سوال ها
دارد حلول می کند در من محال ها
چیزی شبیه معجزه، چیزی شبیه عشق
چیزی فرای مدرسه و قیل و قال ها
بار امانتی که خدا وعده داده است
حس می کنم ورای تمام روال ها
من مانده ام میانه ی راهی بسی دراز
راهی که می رسد به ظهور کمال ها
شاید شود که یار ز رخ پرده برکند
تا حل شود تمامی این جدال ها
فرصت کم است دیگر و باید که لاجرم
پرداخت به تو در همه ی این مجال ها