صبح بعد هزار زور و زحمت که از جام خودم رو بلند کردم،
به ذهنم رسید که: آره، دلم بیمار شده...
گفتم: خدایا جونم، یه چیزی بگو...
قرآن باز کردم: اجعلوا لله شرکا...؟
آخه خودم میدونم...دلم محدود شده...نیتم کوچیک شده...
گفتم: خدایا خودت دلمو خوبش کن...
بعد یهویی به دلم افتاد:
زیارت عاشورا...
زیارت عاشورا داروی دله
داروی حب و بغضه
داروی تعدیل و تصحیح دل خواسته هاست....
تصمیم گرفتم ان شاالله زیارت عاشورا بخونم
دو وعده صبح و غروب
راستش از همون لحظه ی تصمیم حال دلم بهتر شد...
____________________
+اعتراف: حرفایی که به خدا زدم همینا نبود...بیشتر بود...نمیشه گفت
+++بعدا نوشت:
رزق بود واقعا... من حیث لا یحتسب