حواس تو به دلم هست اشتباه نکنم
بیا بیا کمکم کن گناه نکنم
به جذبه ی نظر تو که با دلم مانده ست
قسم به آن چه نخواهی نگاه نکنم
«بضاعه مزجاه» این جهانی را
چرا نثار فاطمه روحی فِداه نکنم؟
در این زمانه ی پرخطر و پرفتنه
چرا رضای تو را جان پناه نکنم؟
هوی هوس همه دم به گوش دل گوید
که گوش کن سخنم را و آه... نکنم
و کاش پر بکشم تا به آسمان بروم
که این همه لطف تو را تباه نکنم
94.12.12
دارد جوانه می زند در من سوال ها
دارد حلول می کند در من محال ها
چیزی شبیه معجزه، چیزی شبیه عشق
چیزی فرای مدرسه و قیل و قال ها
بار امانتی که خدا وعده داده است
حس می کنم ورای تمام روال ها
من مانده ام میانه ی راهی بسی دراز
راهی که می رسد به ظهور کمال ها
شاید شود که یار ز رخ پرده برکند
تا حل شود تمامی این جدال ها
فرصت کم است دیگر و باید که لاجرم
پرداخت به تو در همه ی این مجال ها
بگذار تمام شاعرها
از سنگدلی یارشان بگویند...
حالا که تو اینجایی،
من شعر می خواهم چه کار؟؟؟
This is part of my previous post & I think it is similar to a poem , so I decided to put it here:
they can not explain many things
things as obvious as SHAHID...
even now that I wrote the word,
the spell-corrector put a red line under it
-under SHAHID!-
it is interesting
the RED color I mean...
which they can not see
they are colorblind
they could not even see
Qaza children's blood...
دلم را به تو می سپارم
اما...
تو می روی
و من...
تو را به خدا می سپارم
و چشمم را به در...
تو را به خدا می سپارم
و چشمم را به آسمان...
تو را به خدا می سپارم...
تو را به خدا می سپارم
دلم را نیز هم...
انگار
تو
فقط
بهانه ای برای دل سپردن بودی!
حسی که من دارم به تو زیباست مثل
حسی که یک عاشق به یک معشوق دارد
اما نباید عاشق روی تو باشم
آخرخدا قفلی بر این صندوق دارد
....
من اگر روی تو را سیر ببینم، چه شود؟
بوسه ای از لب سرخ تو بچینم، چه شود؟
تو اگر ناز کنی، ناز کشیدن دارد
دل من گر نفسی مهر ببیند، چه شود؟
تو که مه پاره ای و این همه عاشق داری!!!
قطره ای بر اقیانوس نشیند، چه شود؟
تو که چون جاری ای و حکم مطهر داری
ذره ای گر سر راه تو نشیند، چه شود؟
نازنینا، صنما، خسروی من، می دانی؟
نوکری گر رخ ارباب نبیند، چه شود؟
1393.07.19
___________________________________
بیت 1 برگرفته از حافظ:
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
مصرع آخر برگرفته از «نوکر رخ ارباب نبیند، سخت است»
نمی دونم از کیه!
_______________________________________
جایی خوندم اهل بیت خیلی عاطفی اند...
باید با زبان عاطفه با آن ها سخن گفت!