ای حسرت جان و تنم، تنها دلیل بودنم...
جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۵۵ ب.ظ
گفت:
"اولین باری که اومدم ایران خیلی حس عجیبی بود،
آدم باور نمی کنه یه آرزویی که همیشه داشته، به واقعیت بپیونده..."
بغض کردم..
"اولین باری که اومدم ایران خیلی حس عجیبی بود،
آدم باور نمی کنه یه آرزویی که همیشه داشته، به واقعیت بپیونده..."
بغض کردم..
اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که یعنی آرزوی منم که اینقدر دور می بینمش ، یه روز واقعی میشه؟
__________________________________
بعدا نوشت:
یه وقتایی آدم انقد برا یه چیزی دعا می کنه که کم کم فکر میکنه رویاست فقط
۹۳/۱۰/۱۹