وقتی بجا خرج نکنی،
بیجا هدر میره
بیجا هدر میره
تُنگِ تَنگ
به امید شکستن...
طبقه بندی موضوعی
-
عکس هام
(۱۵) -
شعرهام
(۱۱)-
با وزن و قافیه!!!
(۵) -
بی وزن و قافیه!!!
(۴) -
انگلیسی
(۲)
-
-
فضای مجازی
(۱۱) -
روضه
(۱)
بایگانی
- دی ۱۳۹۸ (۱)
- اسفند ۱۳۹۴ (۵)
- بهمن ۱۳۹۴ (۱)
- دی ۱۳۹۴ (۷)
- آذر ۱۳۹۴ (۵)
- آبان ۱۳۹۴ (۱۵)
- مهر ۱۳۹۴ (۶)
- شهریور ۱۳۹۴ (۳۱)
- مرداد ۱۳۹۴ (۱۰)
- تیر ۱۳۹۴ (۳)
- خرداد ۱۳۹۴ (۱۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۱)
- فروردين ۱۳۹۴ (۳۳)
- اسفند ۱۳۹۳ (۲۵)
- بهمن ۱۳۹۳ (۴۷)
- دی ۱۳۹۳ (۴۴)
- آذر ۱۳۹۳ (۲۲)
- آبان ۱۳۹۳ (۴۱)
- مهر ۱۳۹۳ (۱۴۸)
شهید آوینی:
تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه ی خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و فراتر از زمان و مکان، خود را به قافله ی سال 61 هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت برسی.
تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه ی خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و فراتر از زمان و مکان، خود را به قافله ی سال 61 هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت برسی.
با آن همه کار، دم افطار، دیگر رمق نداشتیم
حسین تازه می رفت صف نانوایی، سنگک گرم ببرد سر سفره.
می گفتم:
عجب حالی داری تو!!
می گفت: تو چرا بی حالی؟
از کتاب فرزند آسمان
خاطرات شهید حسین غلام کبیری
کلاس پنجم که بودم،
استخوان پاهایم درد می کرد
مادرم می گفت: داری قد می کشی
حالا هم انگار دارم بزرگ می شوم
دلم دارد همانطوری درد می کند...
فک کن..
آقا بخوان یه جمله راجع بهت بگن
(گرچه اصلا قابل که نیستیم، ولی خب .. مثلا)
به نظرت چی می گن؟؟
آقا بخوان یه جمله راجع بهت بگن
(گرچه اصلا قابل که نیستیم، ولی خب .. مثلا)
به نظرت چی می گن؟؟
This is part of my previous post & I think it is similar to a poem , so I decided to put it here:
they can not explain many things
things as obvious as SHAHID...
even now that I wrote the word,
the spell-corrector put a red line under it
-under SHAHID!-
it is interesting
the RED color I mean...
which they can not see
they are colorblind
they could not even see
Qaza children's blood...
They always say that they are open to different ideas
but when you tell them yours,
they welcome you with an artificial smile
and say: "good"
and go for another idea
which is "Great!!!"
but when you tell them yours,
they welcome you with an artificial smile
and say: "good"
and go for another idea
which is "Great!!!"
من به قد قامت یاران نرسیدم ای کاش
لااقل رکعت آخر به جماعت برسم...
_______________________________________از گیومه
لااقل رکعت آخر به جماعت برسم...
_______________________________________از گیومه
خدا اصلا از ما نمی خواد که «خوب» بشیم.
چون نمیشه که ما خوب بشیم ، چون خوبی یه ویژگی مثبته ولی ما ذاتا فقیریم! پس هیچ وقت نمی تونیم خوب بشیم.
ما فقط می تونیم به منبع خوبی وصل بشیم،
نمی تونیم از خودمون موجودی داشته باشیم.
خدا فقط گفته «متقی» باشید
یا مثلا گفته «صادق» باشید
به قول حاج آقا پناهیان:
صادق نه یعنی فقط راستگو!!!
یعنی آدم به خودشم دروغ نگه!
بدون کی هستی!
من بدم.
تا آخرشم بدم.
اونی که خوبه تویی خدای خوبم!
این که ما می خوایم خوب بشیم و زور می زنیم خوب بشیم ، قایم شدن پشت عنوان «خوبی»ه
در گوشی بهت بگم:
ما هم مثل همون همکلاسی من که می گه ماها باید خدا بشیم،
می خوایم خدا بشیم.
نمی خوایم عبد بشیم!
قبول نمی کنیم ذلت خودمونو ،
احتیاج خودمونو ،
فقر خودمونو...
ته دلمون میگیم:
بشه یه روز از دست این نفس خلاص بشم...
بشه یه روز همه چیو بفهمم...
بشه یه روز که دیگه اشتباه نکنم... حتی یه مکروه...
ولی هدفمون از اینا چیه؟ عبد بودن؟
یا یه جورایی خلاص شدن از رنج بد بودن؟!
یا خلاص شدن از دست خدا؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بدی!
«تو» بدی!
اینو باور کن...
برای همینه که خدا میگه: هر چی بدی بهت می رسه، از خودته.
هیچ وقت قرار نیست خوب بشی...
تو تاریکی!
اما خدا که نوره،
می تونه روشنت کنه
ان شا الله... که روشن بشی...ولی هیچ وقت نمی تونی نور بشی!
نور فقط خداست!
الله نورالسماوات والارض.
این که تو هیچی نیستی یعنی چی؟
یعنی تو بدی!
چون بدی هیچی نیست!
بدی فقط نبودن خوبیه..
باطل مثل کف روی آب می مونه!
................................................................................
خدا
نهایتش گفته عملت صالح باشه!
حتی اگه «عبد صالح» هم بخوایم باشیم،
باز این جا صالح بر وزن فاعله!
یعنی کننده ی چیزی از ریشه ی (ص،ل،ح)!
یعنی میشه نهایتش کاری که می کنی خوب باشه
که اونم باز از خودت نیست!
«ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی»
دلم را به تو می سپارم
اما...
تو می روی
و من...
تو را به خدا می سپارم
و چشمم را به در...
تو را به خدا می سپارم
و چشمم را به آسمان...
تو را به خدا می سپارم...
تو را به خدا می سپارم
دلم را نیز هم...
انگار
تو
فقط
بهانه ای برای دل سپردن بودی!
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی...
.
.
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی...
.
.
The only language of loss left in the world is
Arabic.
These words werer said to me in a language not Arabic.
Ancestors--you've left me a plot in the family graveyard--
Why must I look, in your eyes, for prayers in Arabic?
Majnoon, his clothes ripped, still weeps for Laila.
O, this is the madness of the desert, his crazy Arabic.
Who listens to Ishmael? Even now he cries out:
Abraham, throw away your knives, recite a psalm in Arabic.
From exile Mahmoud Darwish writes to the world:
You'll all pass between the fleeting words of Arabic.
The sky is stunned, it's become a ceiling of stone.
I tell you it must weep. So kneel, pray for rain in Arabic.
At an exhibition of miniatures, such delicate calligraphy:
Kashmiri paisleys ties into the golden hair of Arabic!
The Koran prophesied a fire of men and stones.
Well, it's all now come true, as it was said in the Arabic.
When Lorca died, they left the balconies open and saw:
his qasidas bradided, on the horizon, into knots of Arabic.
Memory is no longer confused, it has a homeland--
Says Shammas: Territorialize each confusion in a graceful Arabic.
Where there were homes in Deir Yassein, you'll see dense forests--
That village was razed. There's no sign of Arabic.
I too, O Amichai, saw the dresses of beautiful women
And everything else, just like you, in Death, Hebrew, and Arabic.
They ask me to tell them what Shahid means--
These words werer said to me in a language not Arabic.
Ancestors--you've left me a plot in the family graveyard--
Why must I look, in your eyes, for prayers in Arabic?
Majnoon, his clothes ripped, still weeps for Laila.
O, this is the madness of the desert, his crazy Arabic.
Who listens to Ishmael? Even now he cries out:
Abraham, throw away your knives, recite a psalm in Arabic.
From exile Mahmoud Darwish writes to the world:
You'll all pass between the fleeting words of Arabic.
The sky is stunned, it's become a ceiling of stone.
I tell you it must weep. So kneel, pray for rain in Arabic.
At an exhibition of miniatures, such delicate calligraphy:
Kashmiri paisleys ties into the golden hair of Arabic!
The Koran prophesied a fire of men and stones.
Well, it's all now come true, as it was said in the Arabic.
When Lorca died, they left the balconies open and saw:
his qasidas bradided, on the horizon, into knots of Arabic.
Memory is no longer confused, it has a homeland--
Says Shammas: Territorialize each confusion in a graceful Arabic.
Where there were homes in Deir Yassein, you'll see dense forests--
That village was razed. There's no sign of Arabic.
I too, O Amichai, saw the dresses of beautiful women
And everything else, just like you, in Death, Hebrew, and Arabic.
They ask me to tell them what Shahid means--
Listen: it means "The Beloved" in Persian, "witness" in
Arabic
here are you now? Who lies beneath your spell tonight?
Whom else from rapture’s road will you expel tonight?
Those “Fabrics of Cashmere—” “to make Me beautiful—”
“Trinket”—to gem—“Me to adorn—How tell”—tonight?
I beg for haven: Prisons, let open your gates—
A refugee from Belief seeks a cell tonight.
God’s vintage loneliness has turned to vinegar—
All the archangels—their wings frozen—fell tonight.
Lord, cried out the idols, Don’t let us be broken;
Only we can convert the infidel tonight.
Mughal ceilings, let your mirrored convexities
multiply me at once under your spell tonight.
He’s freed some fire from ice in pity for Heaven.
He’s left open—for God—the doors of Hell tonight.
In the heart’s veined temple, all statues have been smashed.
No priest in saffron’s left to toll its knell tonight.
God, limit these punishments, there’s still Judgment Day—
I’m a mere sinner, I’m no infidel tonight.
Executioners near the woman at the window.
Damn you, Elijah, I’ll bless Jezebel tonight.
The hunt is over, and I hear the Call to Prayer
fade into that of the wounded gazelle tonight.
My rivals for your love—you’ve invited them all?
This is mere insult, this is no farewell tonight.
And I, Shahid, only am escaped to tell thee—
God sobs in my arms. Call me Ishmael tonight.
Agha Shahid Ali1949–2001
Pale hands I loved beside the Shalimar
—Laurence Hope
“Tonight" from Call Me Ishmael Tonight: A Book of Ghazals by Agha Shahid Ali. Copyright © 2003 by Agha Shahid Ali Literary Trust. Used by permission of W.W. Norton & Company, Inc.
Source: Call Me Ishmael Tonight: A Book of Ghazals (W. W. Norton and Company Inc., 2003)
زندگی زیباست،
اما شهادت زیباتر...
تابلو نوشته
.........
بعدا برداشت:
کسی که زیبایی زندگی رو درک نکرده باشه، نمی تونه به درک زیبایی شهادت نائل بشه..
اما شهادت زیباتر...
تابلو نوشته
.........
بعدا برداشت:
کسی که زیبایی زندگی رو درک نکرده باشه، نمی تونه به درک زیبایی شهادت نائل بشه..
به گزارش بیان معنوی، قاصدنیوز نوشت: باگذشت ۳۶ سال از انقلاب اسلامی ملت ایران، برخی از افراد به‌صورت جدی ادعا میکنند که این انقلاب از شعارهای اصلی خودش دور شده و درصد دین‌داران و متدینین جامعه کنونی ما، نسبت به متدینان دهه اول انقلاب به‌مراتب کمتر شده است. با این پیش‌فرض خبرنگار «قاصدنیوز» به سراغ حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان رفته و این موضوع را با وی به بحث گذاشته است.
ولایت مانند بهار است.
بهار روییدن را به هیچ درختی تحمیل نمیکند ولی هوا را طوری تنظیم میکند که درختان خود رشد میکنند و استعدادهایشان شکوفا میشود.
هنوز فصل بهار ولایت فرا نرسیده است
ولی زور زمستان تمام شده است
و درختان دارند جوانه میزنند.
بوی بهار حدودا از 22 بهمن به مشام می رسد.
حاج آقاپناهیان
بهار روییدن را به هیچ درختی تحمیل نمیکند ولی هوا را طوری تنظیم میکند که درختان خود رشد میکنند و استعدادهایشان شکوفا میشود.
هنوز فصل بهار ولایت فرا نرسیده است
ولی زور زمستان تمام شده است
و درختان دارند جوانه میزنند.
بوی بهار حدودا از 22 بهمن به مشام می رسد.
حاج آقاپناهیان
دل دادم; دل دادی; دل داد
....
با
من
و
تو
شروع شد
و با خدا تمام!
....................
پ.ن:
شروعش هم با خدا بود...
....
با
من
و
تو
شروع شد
و با خدا تمام!
....................
پ.ن:
شروعش هم با خدا بود...
با اندکی تغییر از labhat.blog.ir
"یادته؛ اون آقاهه بلد نبودش گوشواره دختره رو دربیاره
من همیشه میدم مامان ... گوشواره ام رو دربیاره تا خون نیاد زخم بشه"
______________________________________________________________________
دلم روضه می خواست. کلی گشتم. این یکی به دلم نشست. واقعی است. یعنی واقعا یک بچه این را گفته.کاملش را در خاکی نشین بخوانید.
پ.ن:
کپی کردم، نوشت:
حلال کردیم کپی دست خط ها را به محبّت اهل بیت؛ با ذکر صلواتی بر محمّد و آل محمّد
عاجزانه تقاضا می شود تمام مطالب مربوط به فضای مجازی را مطالعه بفرمایید. چون هر مطلب از یک دیدگاه به این موضوع نگاه کرده است.
همین دیگه...
بس که حرف زیاده، نمیدونم کدومشو بگم..
فقط تازه تازه دارم میفهمم که حالا خیلی مونده بتونم انقلابو بشناسم
شاید هیچ وقت نتونم حتی...
انقلاب بزرگ بود
به بزرگی امام روح الله ...
بس که حرف زیاده، نمیدونم کدومشو بگم..
فقط تازه تازه دارم میفهمم که حالا خیلی مونده بتونم انقلابو بشناسم
شاید هیچ وقت نتونم حتی...
انقلاب بزرگ بود
به بزرگی امام روح الله ...