تمام خوب هایِ جهان
دنباله یِ
خوبی هایِ تو هستند..
اللّهم صَلے عَلے فاطِمَةَ
و ابیها
و بعلِها
و بَنیها...
دنباله یِ
خوبی هایِ تو هستند..
اللّهم صَلے عَلے فاطِمَةَ
و ابیها
و بعلِها
و بَنیها...
با آن همه کار، دم افطار، دیگر رمق نداشتیم
حسین تازه می رفت صف نانوایی، سنگک گرم ببرد سر سفره.
می گفتم:
عجب حالی داری تو!!
می گفت: تو چرا بی حالی؟
از کتاب فرزند آسمان
خاطرات شهید حسین غلام کبیری
کلاس پنجم که بودم،
استخوان پاهایم درد می کرد
مادرم می گفت: داری قد می کشی
حالا هم انگار دارم بزرگ می شوم
دلم دارد همانطوری درد می کند...
This is part of my previous post & I think it is similar to a poem , so I decided to put it here:
they can not explain many things
things as obvious as SHAHID...
even now that I wrote the word,
the spell-corrector put a red line under it
-under SHAHID!-
it is interesting
the RED color I mean...
which they can not see
they are colorblind
they could not even see
Qaza children's blood...