تُنگِ تَنگ

به امید شکستن...

تُنگِ تَنگ

به امید شکستن...

تُنگِ تَنگ

یک عمر تلاش کردم تا نشکنم
امروز صبح،
آیینه کاری های حرمت
چه ساده،
شکستند مرا...

طبقه بندی موضوعی

ساقی به بی نیازی رندان که می بده

چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۰ ب.ظ



صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی

برگ صبوح ساز و بده جام یک منی

در بحر مایی و منی افتاده ام بیار

می تا خلاص بخشدم از مایی و منی

خون پیاله خور که حلالست خون او

در کار یار باش که کاریست کردنی

ساقی به دست باش که غم در کمین ماست

مطرب نگاه دار همین ره که می زنی

می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت

خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی


ساقی به بی نیازی رندان که می بده

تا بشنوی ز صوت مغنّی هو الغنی


حافظ

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۳
دلتنگ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی