تُنگِ تَنگ

به امید شکستن...

تُنگِ تَنگ

به امید شکستن...

تُنگِ تَنگ

یک عمر تلاش کردم تا نشکنم
امروز صبح،
آیینه کاری های حرمت
چه ساده،
شکستند مرا...

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

صبح بعد هزار زور و زحمت که از جام خودم رو بلند کردم،


به ذهنم رسید که: آره، دلم بیمار شده...


گفتم: خدایا جونم، یه چیزی بگو...


قرآن باز کردم: اجعلوا لله شرکا...؟


آخه خودم میدونم...دلم محدود شده...نیتم کوچیک شده...


گفتم: خدایا خودت دلمو خوبش کن...


بعد یهویی به دلم افتاد:

زیارت عاشورا...

زیارت عاشورا داروی دله

داروی حب و بغضه


داروی تعدیل و تصحیح دل خواسته هاست....



تصمیم گرفتم ان شاالله زیارت عاشورا بخونم

دو وعده صبح و غروب


راستش از همون لحظه ی تصمیم حال دلم بهتر شد...


____________________

+اعتراف: حرفایی که به خدا زدم همینا نبود...بیشتر بود...نمیشه گفت



+++بعدا نوشت:

رزق بود واقعا... من حیث لا یحتسب

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۰:۲۳
دلتنگ

یک لحظه حس کردم

دستم چقد خالیست...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۵:۱۰
دلتنگ

اگه اینجوریه، پس تو خیلی مهمی


از وبلاگ دوست عزیزم آرزو

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۶:۱۵
دلتنگ

دشمن خارجی که دارد می پوسد تمام می شود...

نفوذو بچسب!!!


النفوذ

والنفوذ

و ما ادراک مالنفوذ!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۶:۱۰
دلتنگ

امروز نابودم

داغونم


صدای امیرالمومنین را می شنوم که از پس اعصار می گذرد و مرا خطاب قرار می دهد:


... یا اشباه الرجال و لا رجال...



به راستی آقا..کاش ده تا... اصلا صد تا از من میدادی و یک «...» می گرفتی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۶:۰۸
دلتنگ