تُنگِ تَنگ

به امید شکستن...

تُنگِ تَنگ

به امید شکستن...

تُنگِ تَنگ

یک عمر تلاش کردم تا نشکنم
امروز صبح،
آیینه کاری های حرمت
چه ساده،
شکستند مرا...

طبقه بندی موضوعی

گله

چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۴ ب.ظ
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان ز او شده‌ام بی‌سر و سامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس
زاهد از ما به سلامت بگذر، کاین می لعل دل و دین می‌برد از دست بدان‌سان که مپرس
گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد هر کسی عربده‌ای، این که مبین، آن که مپرس
پارسایی و سلامت هوسم بود... ولی شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتّان که مپرس
گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس
گفتمش زلف به خونِ که شکستی؟ گفتا حافظ این قصّه دراز است، به قرآن که مپرس
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۳
دلتنگ

نظرات  (۲)

۲۳ مهر ۹۳ ، ۲۲:۲۵ بی کـــــرانه
می گذارمَ ش به حسابِ فال امشبِ این دل،
جالب نیست؟
سلام وب زیبایی داری اگر با تبادل لینک موافقط وبو بیوند بزن و توی نظراتم بگو تا بیوندت بزنم منتظرتم یاعلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی